نگاهش را به چشمت دوخت زینب
ز چشمان تو صبر آموخت زینب
به لب های تو می زد چوب، بوسه
به پیش چشم تو می سوخت زینب
***
فدای ذکر یارب یارب تو
چه اشکی دارد امشب زینب تو
به لب آورده جان کاروان را
به هر چوبی که می زد بر لب تو
***
تمام روضه آن شب بر ملا بود
گمانم کربلا در کربلا بود
بمیرم بوسه های خیزرانی
فقط یک روضه ی طشت طلا بود
شاعر:یوسف رحیمی
رضا غریب الغربا رضا معین الضعفا
لب ,تو ,نگاهش ,های ,یارب ,زد ,می زد ,نگاهش را ,تو می ,چشمت دوخت ,را به
درباره این سایت